اِمانش، گربه ی راه راه پوش

در گریز از باقی شبکه های اجتماعی در حال پناه به این شبکه ی نسبتا اجتماعی
اِمانش، گربه ی راه راه پوش

دانشجوی پزشکی فعلی
مهاجر آینده
پژوهشگر در تلاش
به دنبال ساختن یوتوپیا و دیدن دنیا و لمس کردن لحظه لحظه زندگی به آن زیبایی که باید باشد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

اِمانش، گربه ی راه راه پوش

در گریز از باقی شبکه های اجتماعی در حال پناه به این شبکه ی نسبتا اجتماعی





بازگشت

شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۳۳ ب.ظ

سلام سلام

من چننند ماهه نبودم. علتش این بود که سردرگم بودم. (هنوزم هستم! ولی خب برای دراومدن ازش برنامه دارم!) سردرگم بین هزارتا راه مختلف، بین امید و شوق برای آینده و ناراحتی و پرسه زدن توی شکست های گذشته، بین اعتماد به نفس و اتکا به توانایی ها با حسهایی که بهم میگه «تو از پس هیچ کاری بر نمیای»

هزارتا آرزو برنامه مختلف دارم که وقت کمه برای رسیدن بهشون.

کمتر از ۸ ماه تا فارغ التحصیلی مونده و مهمترین تصمیم زندگیم برای ادامه تحصیلم رو گرفتم و باید با تمام توان براش تلاش کنم.

ذهنم از بس سالها توی شبکه های اجتماعی گشته و دوپامین های فیک و بیخودی گرفته الان اینجوری شده که نمیتونه تمرکز کنه یا با چیز دیگه ای خوشحال شه. این شده که منی که روزی به کتابام زل میزدم و میگفتم «مگه چی لذت بخش تر از یاد گرفتنه؟!» الان فکر میکنم خوابیدن و فرندز دیدن و اینستاگردی لذت بخش تره. و این خیلیییی افتضاحه...

درباره ی اینکه تصمیم هام چیه و چه برنامه هایی دارم حالا کم کم براتون توضیح میدم! فعلا کشیکم و ساعت ۳ صبح باید برم اورژانس و الان توی تخت خواب اتاق تنگ و تاریک پاویون فقط یه اپلیکیشن ممرایز برای زبان خوندن و یه کیندل عزیزم رو دارم.

از دیروز کتاب «دوازده روز تا کریسمس» رو دارم میخونم. تا اینجا اینجوره که اگر ازش فیلم بسازن یه کمدی رومانتیک خز و خیل نوجوانانه ی آمریکایی ازش در میاد!! و البته قابل ذکره چون گیلتی پلژر من دیدن همین فیلمای خز کمدی رومانتیکه یه جورایی از خوندنش لذت میبرم. کمی بیشتر جلو برم براتون بیشتر از این کتاب می‌نویسم. (نمیدونم ترجمه ی فارسیش هست یا نه یا جز آمازون از کجا میشه گیرش آورد)

فکر کنم افکار آشفته م از سبک نوشتنم مشخصه. شما هم اگه انتظار پست درست و حسابی داشتید واقعا نباید سراغ وبلاگ یه اینترن کشیک با یه موبایل گوشه پاویون میومدین.

اوضاع جهان مریضه. اما من در سهم کوچیک خودم از جهان خودم امن و گرم و آرومم. میدونم برای هیچکس روزهای خوبی نیست اما فعلا زنده بمونید. به روزهای خوب پیش رو (که حتما میان) فکر کنید. اخبار منفی رو دنبال نکنید(حداقل اگر مثل من در برهه ای از زندگی هستید که به تمام تمرکزتون برای ساختن آینده تون نیاز دارید) دنیا بدون اطلاع یا با اطلاع شما از اخبارش روی یک پاشنه می‌چرخه. قدم بزنید. آسمون و برگهای پاییزی رو نگاه کنید. شمع روشن کنید. یه دوش آب گرم بگیرید. برای خودتون هات چاکلت درست کنید، برای آینده تون نقشه بکشید و روزهای خوب رو تصور کنید و به خودتون وعده بدید. این تنها کاریه که از دست جوان ایرانی برای نسوختن بهترین سالهای زندگیش برمیاد. امیدوار باشید و زنده بمونید که هیچ جنگجوی امیدواری شکست خورده از زمین این زندگی بیرون نیومده...

شب شنبه ی پاییزیتون بخیر و خوش

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۱۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی