اِمانش، گربه ی راه راه پوش

در گریز از باقی شبکه های اجتماعی در حال پناه به این شبکه ی نسبتا اجتماعی
اِمانش، گربه ی راه راه پوش

دانشجوی پزشکی فعلی
مهاجر آینده
پژوهشگر در تلاش
به دنبال ساختن یوتوپیا و دیدن دنیا و لمس کردن لحظه لحظه زندگی به آن زیبایی که باید باشد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

اِمانش، گربه ی راه راه پوش

در گریز از باقی شبکه های اجتماعی در حال پناه به این شبکه ی نسبتا اجتماعی





۱ مطلب با موضوع «درباره ی امانش» ثبت شده است

سلام سلام

من کیم؟

بذارید کمی از خودم بگم. من "امانش" 25 سالمه و دانشجوی سال آخر پزشکیم. در مثلا بهترین دانشگاه ایران تحصیل میکنم. با مردی که عاشقش بودم ازدواج کردم و زندگی پر فراز و نشیب و رو به رشدی داریم. در تلاش برای مهاجرت به جاییم که هرروز سختتر از دیروز میشه. عاشق رشته ی داخلی و تحقیق و ریسرچم، از طرفی مسافرت و جهانگردی و زندگی در لحظه رو هم دوست دارم و حقیقتا تعادل بر قرار کردن بین این دو وجهه ی شخصیتی خیلی سخته!

رویاهای خیلی بزرگی دارم و توانایی هایی که در زمینه هایی که دوست دارم نسبتا بد نیست. بسیار سر به هوا و به خوش گذشتن زندگی اهمیت بده هستم! و همین باعث شده در ایران به عنوان یک پزشک جوان چندان موفق نباشم شاید! بسیار حساسم به اینکه زندگیم به بیهودگی نگذره. به دنبال اینم که خوب زندگی کنم، برای همین در تلاشم تا علایق کاری و درسیم رو در مسیر چیزهایی که دوستشون دارم و لحظات خوبی برام میسازن انتخاب کنم.

نویسندگی رو خیلی دوست دارم و سالها قبل در تلاشی کوتاه و نافرجام روزنامه نگار بودم که مشغله ی درسی نذاشت ادامه بدم. از نظر خودم (و شاید خیلیا) نه تنها انسان موفقی نیستم بلکه حتی به قول امروزی ها اندکی "لوزر" تشریف دارم. و همین شکست خورده بودن انگیزه ی بزرگیه برام تا قالب های معمول مورد انتظار جامعه رو بشکنم و شاد و رها به سمت موفقیت هایی که خیلی ها نه انتظارشو دارن و نه بهش اهمیت میدن حرکت کنم.

طرفدار هری پاتر و سیتکام و کتابهای نوجوانان و فیلمهای خز کمدی رومانتیک آمریکاییم و ازش خجالت نمیکشم. شاید کمی غیروطن دوست و علاقه مند به فرهنگ های بیگانه هستم که خب شما به بزرگواریتون ببخشید، در اولین فرصتی که دستم برسه میرم به غرب وحشی ایشالا.

به دنبال پیدا کردن لایف استایل درست و حسابی خودم هستم که بتونم به چیزهایی که خودم دوست دارم و باعث میشه در کنار خانواده م حس بهتری داشته باشم و تاثیر مثبتی که میخوام روی دنیای اطرافم بذارم برسم. حالا این خودش کلی راه داره که اینجا میخوام بخشی از این راه رو باهاتون شریک بشم.

به شدت علاقه مند به ریاضیات و فیزیک بودم و هر دو درس رو با سه چهار درصد اختلاف از صد در کنکور جواب دادم ولی چون خب توی ایران خانوم دکتر شدن خوبه با اینکه استعدادم در زیست و شیمی در حد یک اسب بود و تمام زور و تلاشم نهااایت درصد هشتاد شد اما من خانم دکتر شدم! لازم به ذکره که اجازه نمیدم همین اتفاق برای بقیه ی زندگیم بیفته و اصن واسه ی همین اینجام!wink

ریسرچ و تحقیق رو دوست دارم و رویای بچگیم اینه که دانشمند بشم. اما میل به خوش گذرونی و پول و دست و پاگیر بودن شرایط ایرانیان مهاجر چقد اجازه بده بهم در آینده الله اعلم.

دیگه جونم براتون بگه که معتاد به گوشی موبایل و اینترنتم اما در تلاش برای ترک. برای شروع چیزی به اسم "مینیمالیسم دیجیتال" که بعدا مفصل درباره ش براتون میگم اینجا رو باز کردم. دلم میخواد حرف بزنم. از روزمره هام بگم تا این وبلاگ راهی باشه برای جدا شدن از فضای مخرب شبکه های اجتماعی سهل الوصول و وقت خوار!

خوشحال میشم اگر که متن ها رو خوندید انرژی مثبتی چیزی در کامنتها بنویسید که دلم روشن شه ولی مجبور به لایک و کامنت و مزخرف جات شبکه های اجتماعی نیستید. اینجا بیشتر قراره دفتر خاطرات باشه. دفتر خاطراتی که یه روز با افتخار بازش میکنم و میخونم.laugh

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۹ ، ۲۰:۲۱
El Emansh